آهنگ موسیقی دلپذیری به گوش می رسد که از صدای افتادن گلبرگها بر سطح چمن وفرو ریختن ژاله های شامگاهی برروی امواج آبی در میان دیوارهائی ازسنگ خارای تیره لطیف تر است.آهنگی به گوش می رسد که اثرش درروح، ازاثرفرودآمدن پلک های خسته بر روی دیدگانی خسته بیشتر است.آهنگی که خواب شیرین رااز آسمان های بلندفرودمی آورد ودر اختیار ما می گذارد.
*****
چرا ما چنین آماج حمله ی غم های زندگی شده بجای سکوت وآرامشی که نصیب ساکنان این جهان است،اسیرحوادث وقربانی پریشانی گشته ایم؟آخر چراما باید به تنهائی رنج بریم وسایر موجودات راحت کنند.چرا ما که اشرف مخلوقات هستیم،باید یکه وتنها کار کنیم وهنوز ازدام یک گرفتاری نجسته به دام گرفتاری دیگرپابندآئیم؟روح ما به ما میگوید:«به جزآسودگی لذتی دراین جهان نیست؟»چرا ما باید از پیام روح خویش غافل باشیم.مگر نه ما تاج سرآفرینش هستیم؟
( ناگفته نماند چند وقتی شانس به من رو کرده اما یه مشکل هم در کنار اینها برام پیش آمده ( خدایا کمک کن مشکل هم بر طرف بشه) )
در میان جنگل،برگ ها به آسودگی برشاخه های درختان خفته اند،تاوقتیکه نسیم برخیزدوساخه هاعاشقانه درآغوش گیردوجوانه هاراباسرانگشتان نوازشگربگشاید،آنگاه برگ های سبز دامن بگسترند ودرآفتاب نیمروز ماهتاب شب رشد کنند،روزگاری بعدزردشوندوازدرخت فرودافتند.پایکوبان درفضا به رقص درآیندتا به زمین رسند.
درگرمای تابستان،سیب شهدآگین آرام آرام می رسدوشیرین می شود،تادرخاموشی یک شب خزانی فرود افتد.گل نیز،درتمام ایام عمرخودبرجای ایستاده است تاآن زمان که پژمرده وبیافتد،حتی دراین حال هم از رنج وتعب دوراست،تنها دردرون خاک ثمربخش ریشه می دواندوجای پای خودرااستوار می کند.
*****
چقدرآسمان تیره ی نیلگون که بر دریای تیره ی نیلگون سایه افکنده شایسته ی بغض ماست، اگر مرگ پایان زندگی است پس جرا باید زندگی مجموعه ی کاروکوشش روزوشب باشد؟ مارابه حال خودگذارید! زمانه به تندی می رود و دیری نمی گذرد که برای همیشه خاموشمان می کند.پس مارا به حال خود گذارید! کیست که ازین جمع موجودات برجای بماند؟ همه چیزدوران استراحتی موقتی دارد تاروزیکه خاموش رهسپار آرامگاه جاودانی شود.آخر به ما نیزیا آرامشی طولانی دهید یا از مرگ نصیبمان کنید!یامرگی تیره به مابخشید،یا آرامشی که به خواب مرگ شبیه باشد!
*****
چه دلپذیر است که انسان باچشمانی نیم بسته به زمزمه ی جویباران گوش فرادهدوچندان مسحورشود که خودرادرنیمه راه رؤیا احساس کند! چه خوب است به رؤیائی عمیق فرورفتن وحال آن اشعه ی عنبرین داشتن که سر به دامان کهنسار نهاده است ودل از محبوب برنمی دارد!چه شیرین است کنارساحل نشستن ورقص کف ها را برروی شن ها تماشا کردن!چه مطبوع است دل وجان را به دست غمی ملایم وناگفتنی سپردن!
*****
چه عزیز است خاطره ی عشق های ما!چه عزیز است یاد آخرین بوسه های عشقمون واشک های گرمی که دروداع مافرو می ریختند.اما هیچ سختی ورنجی به حال خود نمی ماند.یقیناً اکنون کانونهای خانوادگی سرد شده اند.راستی بعضی آشفتگی ها هست که ازمرگ سخت تر است!! حالا درسرزمین ماهمه جا هرج ومرج،مصیبت ودرد،کوشش وکشمکش درانتظارماست.اما مترت دیگر یارای دست وپنجه نرم کردن نیست!
*****
درعوض چه دلپذیر است که نسیم گرم این خطه،عاشقانه از کنار ما بگذردومارا که بستری ازسبزه وگل تکیه زده وبادیدگان نیم گشوده بر گرداگردخودنظر میافکنیم با زمزمه ی ملایم خویش درخواب برد،ودراین حال شادمانی، سقف مقدس وتیره ی آسمان برفرازسرمادامن بگستراند ومامشتاقانه به امواج درخشان رودخانه که آرام آرام ازفرازتپه ی ارغوانی بسوی دریای نیلگون رهسپارندنظرکنیم وانعکاس هرصدائی راکه ازگلوئی برآیدوازتاکستان های انبوه بگذرد،ازدل غارها بشنویم.
*****
همه روزه بادبرسبزه های چمن می وزدوازگذشتن آن زمزمه ای شیرین ترازهمه نسیم های جهان برمی خیزد.
مارنج فراوان برده وکوشش بسیار کرده ایم.اما خواب راحت ازرنج زندگی شیرین تر و ساحل نرم ازامواج خشمگین دریای طوفانی مطبوع تر است.ای دوستان،ای یاران عزیز،سوگند بخوریم که برپیمان خویش استوارمانیم وباقی عمررادراین سرزمین فرخنده ی خاموشی وفراموشی بگذرانیم وهمین جا به سرگردانی خودپایان بخشیم.
نویسنده: (دوشنبه 86/11/15 ساعت 3:8 عصر)